امشب قرار بود پستی بنویسم درباره مادرم که ناراحتم می‌کنه بعضی رفتارهاش. 

اما بذارید بگم.

عزیزم. یک لحظه وقتی سرش پایین بود و خیره شده‌بودم بهش، با خودم گفتم کاش می‌تونستم بغلش کنم بدون هیچ توضیحی و هق‌هق گریه‌هام رو توی بغلش خالی کنم.

چی‌ن این مادرها که هروقت فکر می‌کنی دیگه هیچی از این دنیا برات باقی‌ نمونده یکهو یادشون می‌افتی و دلت گرم می‌شه؟ :)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مهندسی معدن عشق|غوغای عشق در دفتر عشق سقف وافل و ناگفته هایی در مورد آن وبلاگ فعالیت های آموزشی برای تو تیراژه از میخ در سرم ترفندهای تعمیراتی پايگاه آموزشي ٍثقلين فروش بسته های اموزشی شرکت ملی صنایع پتروشیمی